زمانی که کفشها برایش برمی گشتند تا مردی سراسرعشق و عرفان قدم در کوچه های غم زده شهر بگذارد و نگاههای دزدانه کودکان را پاسخ دهد ، ما چه می دانیم که در دل او چه می گذشت . آهسته آهسته پیش میرفت در حالیکه همان کفشهای کهنه اش هم حمد و تسبیح خدای را به جا می آوردند و چگونه بود که زمین در زیر پاهای استوارش تاب تحمل داشت .ما چه میدانیم که او کیست فقط می دانیم که نامش علی(ع) بود .

 

ای کاروان! ای کاروان!
من دزد شب رو نیستم
من پهلوان عالمم …

 

دانلود آهنگ » با قدسیان آسمان »